جدول جو
جدول جو

معنی بهانه تراش - جستجوی لغت در جدول جو

بهانه تراش
(اَ یَ)
کسی که برای هر کاری عذری ناموجه آورد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
بهانه تراش
کسی که برای هر کاری عذری ناموجه آورد
تصویری از بهانه تراش
تصویر بهانه تراش
فرهنگ لغت هوشیار
بهانه تراش
اسم ایرادگیر، ایرادی، بهانه جو، بهانه طلب، بهانه گیر، رخصه جو
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهانه تراشی
تصویر بهانه تراشی
عذر و بهانۀ نابه جا آوردن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ نَ / نِ تَ)
عمل بهانه تراش. عذر و بهانۀ بی جا آوردن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
بهانه فروشنده. عذر بیجا آورنده. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ)
ترانه ساز. آهنگ ساز:
خرک ترانه تراش است و من خرانه تراش
خرانه هاست که در خر همی کنم انشاء.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(یَ)
کسی که شانه ها را بسازد. (بهار عجم) (ارمغان آصفی) (آنندراج). چون در قدیم شانۀ سر بیشتر از چوب ساخته میشده است لذا اصطلاحاً تراشیدن چوب و بصورت شانه در آوردن را شانه تراشی و عامل آن را شانه تراش میگفته اند
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ)
دهی است از دیه های تابع بارفروش گیلان. (سفرنامۀ رابینو ترجمه فارسی ص 158 بخش انگلیسی ص 117)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بهانه تراشی
تصویر بهانه تراشی
عمل بهانه تراش عذر و بهانه بیجا آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهانه فروش
تصویر بهانه فروش
عذر (بیجا) آورنده، ادعای بیجا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهانه تراشیدن
تصویر بهانه تراشیدن
عذر و بهانه بیجا آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
بهانه جویی، بهانه سازی، بهانه گیری، دستاویزسازی، عذرتراشی، ایرادگیری، اعتراض بی جا، اسباب تراشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع خرم آباد تنکابن، از توابع بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی